مگر می شود محمد(ص) را دوست نداشت؟ مگر ما در عالم چند نفر داریم که رحمت برای همه ی عالمیان باشند؟ چه کسی به جز او توانایی ابلاغ کامل ترین دین خدا را داشت؟ خداوند متعال به جز او توسط چه کسی می خواست مکارم اخلاق را تمام کند؟ مگر می شود ادعای علم آموزی و علم دوستی داشت و به او که "شهر علم" است، عشق نورزید؟ سینه ی چه کسی جز سینه ی او شایستگی و ظرفیت دریافت آیات قرآن کریم را دارد؟ به جز او چه کسی شایسته ی دریافت سلام همه ی مؤمنین از اول تا خاتم را دارست؛آنجا که هر روز در پایان نمازهای مان به او سلام می دهیم و بر او و آلش صلوات می فرستیم.
خداوند متعال را شاکریم که دینی داریم که الگوی حسنه ی آن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و اینکه خوب می دانیم همه ی ما و همه ی هستی طفیل وجود محمد(ص) و آل اوست. به راستی چه افتخاری بالاتر از این که پیامبر ما محمدمصطفی(ص) است؛
اگر دشمنان دشمن ترین دشمنی هایشان را با پیامبر اعظم ما نکنند جای بسی تعجب و سئوال است؛ مگر آنها می توانند نسبت به محمد(ص) و آموزه های دین او آنجا که خداوند منان از او و پیروانش می خواهد که اشدّاء علی الکفّار و رُحماء بینهم باشند بی تفاوت باشند؟ آن هم دینی که روز به روز پیروانش بیشتر می شود.
گویی خداوند متعال می خواهد پیامبر دردانه و یکی یک دانه اش را هر روز بیشتر از قبل به جهانیان معرفی کند؛ اصلاً خودش وعده داده که زمین را صالحان به ارث خواهند برد؛ و "صالحان" چه کسانی خواهند بود جز پیروان و عاشقان راستین حضرت محمد(ص)؛ محمدی که جهانیان را به خداباوری، عدالت، راستی، مهرورزی و علم دعوت می کند.
جای آن دارد که به دشمن بگوییم از عصبانیتی که نسبت به دین ما و پیامبرش داری، بمیر؛ با این عصبانیت ها هر روز انشاءالله خیل عظیمی ترغیب خواهند شد تا محمد(ص) و آلش را بیشتر بشناسند؛ استقبال از نامه ی رهبر عزیز و فرزانه ی مان نیز گواه همین ادعاست.
اللهم صل عی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بخشهایی از متن کتاب «نگاهی به رابطه عبد و مولا»:
· در روانشناسی رشد میگویند بچهها به هر عکسی که نگاه میکنند بلافاصله میپرسند: «بابا و مامانش کو؟» مثلاً تا یک مرغابی کوچولو ببینند، میپرسند: «بابا و مامانش کو؟» یا اگر سه وسیله انتخاب شود، وقتی بچهها به آنها نگاه کنند میگویند: «این بچهاش است، این دو تا هم بابا و مامانش.» آناً این رابطه را کشف میکنند و به خودشان هم به عنوان کودک، علم شهودی دارند. کودک هم همه چیز را به این عنوان میبیند. عبد هم همینطور است. انسان هم اگر عبد بودن خود را درک کرد، آناً به دنبال مولایش میگردد.
· یک مادر وقتی میخواهد با بچهاش ارتباط برقرار کند، به او غذا میدهد، تر و خشکش میکند. وقتی میخواهد با او صحبت کند، میگوید: «عزیزم، فدات شم و...». شما وقتی با یک گُل ارتباط برقرار کنید گُل را میبویید. اگر گُل با شما ارتباط برقرار کند، عطر شامهنوازش را به شما تقدیم میکند. اگر خدا بخواهد رابطه قشنگی با عبدش برقرار کند چه میکند؟
· اگر عبدبودن خودت را کشف کنی و احساس نیاز به مولا پیدا کنی، میگویی: «کیست که به من امر کند؟» حتی جلوتر میروی و میگویی: «کیست که اگر امرش را اطاعت نکنم مرا به دوزخ ببرد؟ مولای سفتی باشد. «ربّ» باشد که اگر اطاعتش نکنم، مرا بکُشد، مجازات کند، دقت کند، نابود کند. اگر خواست تشویق کند و اگر گناه کردم تمنا کنم تا مرا ببخشد.» این نیاز توست.
· از جهنم زیاد با خدا صحبت کنید. اگر میخواهید از جهنم صحبت کنید گناهانتان را نشمارید. اگر میخواهید از جهنم صحبت کنید به باورتان نگاه نکنید. نگویید: «آیا واقعاً ما به جهنم میرویم؟» به احتمالات نگاه نکنید. اصلاً یقین داشته باشید که به جهنم نمیروید. مگر امیرالمؤمنین(ع) احتمال میداد که خدا او را به جهنم ببرد؟ پس چرا اینقدر در مناجات خودش از جهنم با خدا سخن میگفت؟ این آن معنویت و عرفان ناب است. عرفان بیجهنم، بازی کردن با مفهوم عرفان است. خدایی که جرأت نکند کسی را جهنم ببرد که خدا نیست. نمیشود او را پرستید. فقط میشود با او بازی کرد و با او سرگرم شد. با بُت هم میشود سرگرم شد.
· کسی که رابطهاش را با خدا، که اصلیترین رابط? روح او و شریان حیاتی اوست، پیدا نکرد، بقیه رابطههایش را هم پیدا نمیکند. اینقدر «انسان، انسان» نکنید، کمی انسان را در تعریف حقیقی خودش نگاه کنید. انسان در تعریف حقیقیاش یعنی «عبد». عبد هم اول مولا میخواهد، مولایش کو؟ اگر مولا ندارد، پس چیست؟ کسی که مولا ندارد، هویت ندارد.
· رابطههایی که تجربه کردهاید را مرور کنید: «رابطه با پدر و مادر»، «رابطه با خواهر و برادر»، «رابطه با دوست»، «رابطه با استاد و معلم»، بعضیهایتان «رابطه با همسر» و بعضیهایتان «رابطه با فرزندان». برای فهم هر رابطهای شما باید تغییر خاصی پیدا کنید. کسی که همسر ندارد، نمیتواند رابطه با همسر را درست درک کند. حالا رابطه داشتن با مولا یعنی چه؟
اگر شما هم دوست دارید تا این کتاب را بخوانید، میتوانید عدد 19 را به شماره 09212880738 ارسال کنید تا این کتاب 7500 تومانی در تهران با فقط 2500 تومان هزینه ارسال (مجموعا 10 هزار تومان) برای شما ارسال شود. ارسال برای شهرستان ها با دریافت هزینه پست خواهد بود. به درخواست بیست جلد و بیشتر تخفیف ده درصدی تعلق خواهد گرفت.
این روزها خبری مبنی بر اجباری شدن آموزش اینترنت و مجهز شدن مدارس به آن، از سوی مسئولین مطرح شد. جای سئوال است که تلاش روزافزون برخی از دولتمردان و مسئولین جهت آموزش اینترنت به دانش آموزان چگونه قابل توجیه است در حالی که برای امنیت و سلامت فضای مجازی آنچنان که باید تلاشی نکرده اند و هیچ تضمینی جهت استفاده ی درست نوجوانان ما از این فضا وجود ندارد؟ آیا در مدارس، به اندازه ای که فن استفاده از اینترنت را آموزش دهند، درباره ی استفاده ی درست از آن هم توضیحی خواهند داد؟ چطور در حالی که می بینیم بسیاری از جوانان و بزرگان ما غرق در برنامه های غیر مفید و غیراخلاقی اینگونه فضاها شده اند، از دانش آموزان مان انتظار داشته باشیم که عملکردشان در این فضا مفید و کارآمد باشد؟
اگر آموزش استفاده از فضاهای مجازی در جامعه ی کنونی ما اجتناب ناپذیر است، آیا نباید قبل از هر چیز برای بهره برداری درست از آن نیز فرهنگ سازی کرده و فضاها و تصاویر غیراخلاقی و مبتذل را از آن حذف کنیم؟ و چرا امسال که سال فرهنگ است این کار انجام نشود؟ چه اشکالی دارد که مسئولین برای از بین نرفتن ارزش های اخلاقی و دینی مان حداکثر تلاش شان را به کار بندند و در عرصه ی نهادینه کردن فرهنگ اسلامی- ایرانی، تنها شعار ندهند؛ ظاهراً برای بسیاری از دولتمردان مان قبل و بیش از هر چیز استفاده از تجهیزات مدرنی که از غربیان و دیگران با فرهنگ حاکم بر خودشان آموخته ایم، ارزش شده است و همین طرز تفکر را به مردم و جامعه نیز القا می کنند؛ به راستی چرا باید اینگونه باشد؟ مگر نه اینکه همه ی ما در جامعه ی اسلامی زندگی می کنیم و ادعای مسلمانی و آن هم شیعه بودن را داریم؟! چرا عده ای مدام از فرهنگ سازی حرف می زنند و در عرصه ی عمل میدان را خالی می کنند؟ چه کسی باید پاسخگوی این اهمال کاری ها باشد؟
بهتر است قبل از تصویب هر قانونی -درباره ی هر موضوعی- وضعیت موجود آن بررسی شود و راهکارهای مفید و لازم جهت ارتقای کیفی و معنوی آن صورت پذیرد و سپس به مرحله ی اجرا درآید؛ کما اینکه هم اکنون نیز شاهد هستیم که اکثر نوجوانان ما در فضای اینترنت یا به دنبال بازی های اینترنتی هستند- که بسیاری از این بازی ها نیز از لحاظ اخلاقی و رفتاری، مناسب نیست- یا به دنبال دیدن عکس های بازیگران و خوانندگان، ورزشکاران و...- که بسیاری از این افراد هم امروز بیش از هر چیز دچار خودشیفتگی شده اند و خیلی از اوقات شاهد چهره های متفاوت و غیرموجه شان در صفحه های وب هستیم- و یا به دنبال عکس های متفاوت، مبتذل و شاید چیزهایی که امکان دیدن و تجربه ی آن در فضای واقعی زندگی برایشان فراهم نشده است- همانند چت کردن و یا دیدن تصاویر مبتذل- ؛ و متأسفانه به طور کلی استفاده ی مفید از اینترنت برای نوجوانانی که در حال حاضر تا حدودی آن را فراگرفته اند، نسبت به استفاده های فراوان و بی برنامه، بسیار اندک است و این هوشیاری و توجه بیش از پیش مسئولین ما را می طلبد.
مجله مهر نوشت: «قاسم سلیمانی» فرمانده سپاه قدس ایران پس از خواندن کتاب «من زنده ام» دو یادداشت برای معصومه آباد نویسنده این کتاب نوشته است.
با پیام رهبر انقلاب به جوانان غرب، مرحل? جدیدی در انقلاب اسلامی رقم خورد
- برخی از مهمترین مراحل انقلاب اسلامی که فصلهای انقلاب ما در آن مراحل، ورق خورده است از این قرار هستند: قیام 15 خرداد، شروع تظاهراتهای گسترده از 19 دی قم، پیروزی انقلاب در 22 بهمن، تسخیر لانه جاسوسی که آغاز درگیری مستقیم ما با استکبار بود، دفاع مقدس و آغاز ولایت مقام معظم رهبری؛ در هر کدام از این زمانها، مرحله جدیدی از انقلاب ما رقم خورده است. اما در این روزها، یکی از مراحل جدید در انقلاب اسلامی ما رخ داده است. دیروز مقام معظم رهبری برای جوانان اروپایی و آمریکای شمالی نامهای نوشتند که موضوع بسیار مهمی محسوب میشود و نباید ساده انگاشته شود.
از طریق اینترنت با مردم جهان ارتباط برقرار کنید/چه مطالبی را میتوان در کنار این پیام منتقل کرد؟
- بنده قبلاً بارها به جوانان و دوستان خودم عرض کرده بودم که از طریق اینترنت با مردم جهان ارتباط برقرار کنید و پیامها و مطالب ناب خودتان را به آنها منتقل کنید- ولی امروز این پیام رهبر انقلاب، سوژه خبری و محور بسیار مناسبی است که شما جوانان میتوانید بسیاری از مطالب و اطلاعات را در کنار این پیام، به اروپاییها -و غربیها- منتقل کنید مثلاً یکی از مطالبی که میتوانید برای آنها بازگو کنید، معرفی شخصیت مقام معظم رهبری به آنهاست. یا اینکه عکسها و تصاویری که از ارتباط ایشان با جوانان و ارتباط عاطفی جوانان با ایشان وجود دارد را به اروپاییها منتقل کنید. در این زمینهها کارهای بسیار جالب و تأثیرگذاری میتوان انجام داد.
فصل جدیدی از فعالیت برای شما جوانان آغاز شده/این شعار را در عمل اثبات کنید که: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»
- الان فصل جدیدی از فعالیت برای شما جوانان آغاز شده است که تا بهحال این باب، اینطور خوب گشوده نشده بود. جهان غرب برای هر نوع اطلاعرسانی -و روشنگری- در اختیار شما قرار دارد. و با این پیام، فرصت بسیار مناسبی برای شما پدید آمده است و شما نباید رهبر خودتان را در این عرصه تنها بگذارید. شما باید این شعار را در عمل اثبات کنید که: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» در واقع رهبر انقلاب، به خط مقدم ارتباط با جوانان غربی وارد شدهاند، و شما نباید ایشان را تنها بگذارید. باید پیگیری کنید. نگذارید این پیام مثل یک شهاب در آسمان باشد، بلکه باید مثل ستاره قطبی شود و این به شما بستگی دارد.
این پیام دومین تجربه انقلاب اسلامی از جنس نامه امام(ره) به آقای گورباچف است
- اگر این پیام آقا را پیگیری کنید، در واقع دومین تجربه انقلاب اسلامی از جنس نامه امام(ره) به آقای گورباچف است. البته آن زمان شاید اینقدر شبکههای ارتباطی وجود نداشت، ولی اگر همان زمان نام? حضرت امام(ره) به گورباچف پیگیری میشد و برای همه مردم جهان تبیین میشد، الان ما خیلی جلوتر بودیم. ببینید که الان ما چه حسرتی باید بخوریم از اینکه آن زمان نامه امام(ره) به گورباچف توسط رسانههای ما خوب تحویل گرفته نشد! البته تا حدودی میتوان پذیرفت که آن موقع شبکههای ارتباطی و ماهوارهای و رسانهای زیادی وجود نداشت و ما هم امکانات زیادی نداشتیم. ولی همین الان هم آن نامه قابل پیگیری است.
- نامه امام(ره) در زمان خودش یک فرازی از انقلاب بود. این نامه مقام معظم رهبری هم یک فراز دیگر از انقلاب است ولی ایندفعه موقعیتی که برای پیگیری این نامه وجود دارد، واقعاً بیحدّ است و اصلاً محدود نیست. یعنی شما خیلی کارها در ارتباط با این پیام میتوانید انجام دهید. (حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان1393/11/3)
طبقه بندی: امام خامنه ای(مدظله العالی)- نامه ای از جنس نور- وظیفه ی ما در خصوص نامه ی حضرت آقا.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانهی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای چدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند. سیّدعلی خامنهای1393/11/1
ریشههای اجتماعی فتنه 88 که امروز دوباره دارد پیریزی میشود، به ایجاد دو دستگی بین ملت در سال 76 برمیگردد. در تبلیغات انتخاباتی سال 76 عدهای یک فضای ساختگی قرمز و آبی در عرصه سیاسی درست کردند و در مردم القاء یک «دوییّت» کردند. ریشه فتنه برمیگردد به اختلافات دروغینی که ایجاد کردند و همین الان برخی سیاسیون سادهلوح باز دارند به این اختلافات ساختگی دامن میزند. اگر میخواهیم فتنه 88 تکرار نشود و همه امور با قانون، منطقی، گفتگو، و صمیمیت جلو برود، از اول نباید به اختلافات دامن زد و جامعه را دوقطبی کرد. ریشه فتنه سال 88 برمیگردد به آن اختلافات دروغینی که ایجاد کردند و همین الان برخی از سیاسیون سادهلوح باز هم دارند به این اختلافات موهوم و ساختگی دامن میزند. همین الان اگر دولت محترم بگوید: «یک عدهای میخواهند ما موفق نشویم!» -البته ممکن است عده قلیلی دوست داشته باشند دولت موفق نشود- اما اگر بخواهد این را تعمیم بدهد و به یک جریان تبدیل کند -برای تبدیل کردن خود به یک جریان مظلوم- و بعد در بین مردم احساس تقابل ایجاد کند، این ریشه فتنه بعدی خواهد بود.1
1. حجت الاسلام علیرضا پناهیان در سالگرد 9 دی
محرم و صفر که تمام می شود، عده ای گمان می کنند که برخی از ملاحظات را می توانند کنار بگذارند و به عنوان مثال خیلی راحت و مشتاق به سراغ انواع موسیقی های خلاف شرع یا مجالس گناه می روند. از منظر ایشان، با اتمام ماه صفر دوران عمل به برخی از احکام دین هم به پایان می رسد. غافل از اینکه تازه بعد از این ایام بایستی آموزه های مراسم عزاداری حضرت سیِدالشهدا(علیه السلام) در متن زندگی شان وارد شود و با فرارسیدن ماه ربیع، جوانه های وجودی ایشان هم شکوفه بزند و کم کم ثمر دهد.
به راستی مگر می شود دو ماه عزادار بهترین انسانهای عالم باشی و متوجه هدف و آرمان ایشان نشده باشی؟! مگر ممکن است دوماه، باران معارف دین و سبک زندگی حسینی بر کسی ببارد و زندگی او رنگ و بوی امام حسین(علیه السلام) و یارانش را نگرفته باشد؟! مگر ما نبودیم که در پاسخ به ندای "هل من ناصر ینصرنی"ِ امام عشق، گریستیم و آرزو کردیم که خداوند متعال ناممان را در زُمره ی اعوان و انصار حضرت بنویسد؟! مگر امام همه ی هستی اش را برای هدایت ما به میدان نیاورد و از همه چیزش نگذشت؟! به راستی چگونه است که ما گاهی از اوقات برای احیای دین خدا و اجرای احکام الهی حاضر نیستیم حتی از گناهان بگذریم؟! گناهانی که بیشتر و قبل از هر چیز آتش آن دامن خودمان را می گیرد و ما را از اهل بیت(علیهم السلام) دور می کند.نکند با برخی از سهل انگاری هایمان مصداق همان ها شویم که امام در مورد ایشان فرمود: اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه ی زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله ی زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
حرمت نگه داشتن در ماه محرم و صفر بسیار عمل پسندیده ای است، اما کاش همیشه امامانمان را حاضر و ناظر ببینیم و گناه نکردن را محدود به این دو ماه نکنیم. همان گونه که حقیقت امر همین است و عالم محضر خدا و اولیای الهی ست. یادمان باشد، ندای "هل من ناصر ینصرنی"ِ امام منتظرمان، سال هاست که طنین انداز شده است و برای شنیدن آن و ادای حقش، بایستی خیلی بیشتر از این ها خود را آماده کنیم. "حسینی شدن" توفیقی لست عظیم که نصیب همگان نمی شود، پس آن را قدر بدانیم و مهم تر و باارزش تر از آن "حسینی ماندن" است که آن هم بدون مجاهدت و دوری از گناهان و خواهش های نفسانی حاصل نمی شود.